چند پارتی از کوک...وقتی توی بار با یه دختر دیگه دیدیش

نوشته ات: جئون فردا ساعت8 صبح بیا دادگاه نه و اینا هم نداریم اگه فکر میکنی بیخودیه فلشی که کنار این برگس رو ببین من تصمیمم رور گرفتم بهتره برگه رو امضا کنی وگرنه بلدم چجوری جبران کنم برات!

ویو کوک:فلش رو برداشتم و زدم توی لب تاپ... ای..این دیگه چیه ا..اون مگه اونجا بود؟

×پرش زمانی(فردا)

ات:لباس مشکی بازی پوشیدم و رفتم دادگاه... دم در کوک مچم رو گرفت

ات:به خیانت کار ...دست کثیفت رو به من نزن
کوک:این چیه پوشیدی؟
ات:نسبتی داریم توضیح بدم؟
کوک:من اون برگه رو امضا نمیکنم*عصبی *
ات:اشکال نداره مث خودت رفتار میکنم تا بپوسی
کوک:ات این کارو نکن*بغض*
ات:خفه شوووو لعنتی بهتره برگه رو امضا کنی بعد با هر کسی خواستی بخواب به من ربطی نداره

قاضی:خب خانم ات مطمئن هستید که میخواید از آقای جئون حدا بشید
ات:صد در صد
قاضی: آقای جئون شما مطمئن هستید میخوای حانم پارک ات رو طلاق بدید؟
کوک:ب...له*بغض*
قاضی:پس شما الان دو فرد قریبه هستید کار تمام است
ات:خیلی ممنون

کوک:ات میشه نری
ات:من شما رو میشناسم؟

×پرش زمانی( سه سال بعد)

ایو(دخترت):یعنی بابایی اتقدر بد بوده؟*گریه*
ات:اشکال نداره دخترم...
ایو:مامانی صدای زنگ میاد فکر کنم دایی اومد
ات:اوهوم من باز میکنم بیا دایی رو بترکونیم باشه؟
ایو:اوهوم باشه*خنده*